سلام
به وای وی بلاگ خوش اومدین
هدف این وب معرفی تمام چیزهای مورد نیاز برای سرگرمی شما نرد های گرامیست
لذت ببرین و حتمااااا نظرات و پیشنهادات خودتونو ارسال کنین
میتونین توی تلگرام با من در ارتباط باشین و به محتوای وب دسترسی داشته باشین:
چند تا نکته عارض بشم خدمتتون :)
به دلیل یه سری مشغله هایی که پیش اومده زیاد نمیتونم به وب سر بزنم ولی حتما نظراتتونو میبینم و درصورت امکان پاسخ میدم ;)
ترجمه پیشگویی شوم در حال انجامه و امیدوارم بتونم به زودی تمومش کنم و از همه کسایی که منتظرشن خیلی عذر خواهی میکنم که طولانی شد
آهنگای وب رو از موسیقی متنای خفن برداشتم، اگه خودتون موسیقی بهتری داشتین لطفا بگین که اضافه کنم و اگه آهنگ وب اذیتتون میکنه -همونطور که خودتونم میدونین- میتونین از قسمت دیگر امکانات وب خاموشش کنین.
فعلا همین
سلام دوباره به شما عزیزان دل
بالاخره گوش شیطون کر پارت دوم هم تکمیل شد
اگر ببینم بازم داره روند ترجمه طولانی میشه پارت ها رو کوتاه تر میکنم
فعلا تا فصل 28 رو خدمتتون قرار میدم
ممنون از صبورى و تمام نظرات انگیزه بخشتون
ادامه كار ترجمه مجازات هاى آپولو، پیشگویى شوم
(The trials of Apollo, the dark prophecy)
لذت ببرید
ارادتمند واى وى
(برای دانلود روی تصویر کلیک کنید)
سلامم
مدت طولانی ای رو نبودم و تازگی تونستم به عراصه بازگردم
و باید بگم که آره بالاخره کنکور دادم و تموم شد مصیبت ها
ممنونم که این چند وقت همراهم بودین و پیام فرستادین، تک تکشون با ارزشن برام
چند وقتیه که ترجمه دوباره از سر گرفته شده و داره مراحل آخرش رو میگذرونه
پارت بعدی که از کتاب منتشر میشه ترجمه کامله پس یه مقدار وقت بیشتری میبره
راستی میتونید از این به بعد پست های وبلاگ رو در تلگرام هم دنبال کنین و به من پیام بدین:
سلام
خب لازم دیدم یه توضیح بدم درباره ترجمه پیشگویی شوم
متاسفانه فعلا متوقف شده به دلیل مشکلاتی که تو این یه سال اخیر پیش اومد واسم
احتمالا تابستون دوباره ادامه پیدا کنه و دیگه پرونده ش بسته شه
ممنونم که پیگیری می کنین
نمیدونین چقدر مایه دلگرمیه
برنده جایزه گودریدز سال ۲۰۲۱
کتاب جدید ریک رایردن در دنیای اسطوره ای قرار نداره. به احتمال 99 درصد هم ارتباطی به کتاب های قبلی ریک نداره (خودم هنوز نخوندم پس دقیق نمیدانم!) خلاصه وبسایت گودریدز میفرماید که:
«آنا داکار» دانش آموز سال اول آکادمی «هاردینگ-پنکرافت»ـه که بهترین دانشمندان دریایی، رزمندگان نیروی دریایی، دریانوردان و کاوشگران زیرآب ازش فارق التحصیل شدن. والدین آنا دو سال قبل در یک سفر علمی مردند و حالا تنها خانواده اش برادر بزرگترش «دِو»ـه که اون هم دانش آموز همین آکادمیه. سال اول آنا قراره با آزمونی در دریا به پایان برسه و جزییاتش مخفی مونده. در اتوبوسی که به سمت کشتی میرفت، اتفاق وحشتناکی میافته که مسیر زندگی آنا و همکلاسی هاشو به کل تغییر میده.
ولی صبر کنین، هنوزم هست. پروفسوری که همراهیشون میکرد اعلام میکنه که هاردینگ-پنکرافت و مدرسه رقیبش، موسسه لند، صد و پنجاه ساله که در جنگی سرد هستن. حالا این جنگ سرد به یه جنگ کاملا جزغاله بدل شده، و سال اولیا در معرض تبدیل شدن به غذای ماهی هستن. در نبردی با دشمنان مرگبار، آنا دوستان فوقالعاده ای پیدا و درپی امتحان کردن مهارتهای رهبری خودش برای اولین بار، کشف شگفت انگیزی درباره میراث خودش میکنه.
زبان:انگلیسی
انیمه: فرشتگان مرگ (Angels of Death)
ژانر: روانشناختی، ترسناک
تعداد قسمت: 16
رده سنی: +16 (خشونت بالا)
ریچل دختر سیزده ساله ایه که توی زیرزمین یه ساختمون ناآشنا از خواب بیدار میشه. به دلیل اتفاقاتی که براش افتاده، وقتی با یه قاتل سریالی که بدنشو با بانداژ پوشونده رو به رو میشه، از میخواد که اونو بکشه. قاتل (زک) هم ازش میخواد در ازای این کار بهش کمک کنه از ساختمون فرار کنه. پیوند عجیبی با قول این دو به هم ایجاد میشه. باید هردو طبقه به طبقه از ساختمون بالا برن و در این بین چالش هایی رو پشت سر بذارن.
این از اون انیمه هاست که با دیالوگاش و شخصیتاش عمیقا شما رو به فکر میبره. اگه دنبال یه انیمه دارک با کمی ترس هستین این خوراکتونه.
-پدر.. چرا؟ قبول دارم خودخواه بودم. آره، درسته. با اینکه داشتم برای تو کار میکردم، من... من هیچکار اشتباهی نکردم. همهش بخاطر خوشحالی خودم، و برای اینکه نذارم کسی قانون ساختمون رو بشکنه بود. این به نفع تو هم بود.
+درسته، به لطف تو تونستم چیز بسیار جالبی ببینم. من باور داشتم زک موجودیه که بالهای نامرئی داره. ولی دیگه اون بالها کاملا برام بیاهمیت شدن.
-بالهای نامرئی؟ واقعا فکر میکردی فرشته است؟
+میکردم. دقیقا چون خیلی صاف و ساده بود و فقط به یک چیز فکر میکرد: کشتن بقیه. ولی بعد زک یاد گرفت که سلاحشو برای کس دیگهای بهکار ببره، که در نتیجه، سلاحش شکست. و از مقام فرشته به انسان سقوط کرد. نه، شاید بهتر باشه بگم که همیشه انسان بوده. مهمتر از اون، کسی که اینو بهم فهموند ریچل گاردنر بود، کسی که اتهام ساحره بودن بهش زدم. و برای دختری که زمانی خیلی خودخواه و پر از تناقض بود، تغییری چشمگیر و غیرقابل تصوری شد. حالا که بهش فکر میکنم، اونی که سعی کرد انسانیت زک رو ازش بگیره، من بودم.
-پس چرا... چرا منو زدی؟
+این روش من برای جبران خطاهام بود،آزمایش و مشاهداتم دیگه تموم شده و همینطور وظیفهی ایستادن در مقام خدا
-بعد این مدت، چی داری...
+تو اون دختر رو به اینجا آوردی. ولی با وجود اینکه میخواستی روحش رو بدزدی، قصد داشتی روح خودت رو بهش پیشکش کنی. تو میخواستی خدای اون بشی، نه؟ ولی، دنی، تو خدا نیستی. خودتم خوب میدونی.
-ولی اگه این کارو نمیکردم، هیچی نداشتم، وقتی اولین بار به چشمای ریچل نگاه کردم، چشمای کسی بودن که تمام امیدها درونش مردن و هیچوقت نمیتونه کسی رو دوست داشته باشه... میخواستم تا ابد عشقم رو وقف اون چشمها بکنم. اون به زندگی از دست رفتهی من معنای دوباره بخشید... بهم قدرت انجام همه کاری رو داد. ولی دیگه نمیتونم عاشق اون چشمها باشم. اگه دیگه تک و تنها نباشه، دیگه کسی من کریه رو نمیپذیره.
+پس میخواستی با ابراز عشق پیدرپی یه روزی اون عشق رو قبول کنه و بهش پاسخ بده. دنی، آخرشم تو و من فقط انسان هستیم
-من... انسانم؟
+هیچوقت هیچ ناانسانی اینجا نبود. این انسانها هستن که خدا، فرشته و آدمها رو میسازن. ممکنه این دربارهی ریچل گاردنر هم صدق کنه. و کسایی که همهی اونها رو نابود میکنن، همون انسانها هستن...
-پدر، درون آدمهای اینجا چی دیدی؟
+درسته، متاسفانه تغییر زیادی نکرده. اونها کریه، کور و.. زیبا بودن... همهش همین. و دنی، حس میکنم تو هم اینطوری هستی. تو بیشتر از بقیه اینجا بودی، ولی تا الآن متوجه نشده بودم، متاسفم.
-اینجا دیگه آخر کار منه، اینکه بهم بگی زیبا هستم، فرق زیادی ایجاد نمیکنه، نه؟